مانی عزیز تر از جانممانی عزیز تر از جانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای مرد فردا............مانی

خونه ی مامان جون

آخ جون شمال این سومین مسافرت مانی کوچولو به شمال,خونه مامان جون هوای بارونی,آخ چه حالی داره عکس های شمال آقا مانی با کمک مامان جون نشستی رو جدول کنار باغچه خونه مامان جون اینم یه عکس دیگه     بقیه عکسا تو ادامه مطلب عکس های مانی جون تو مسیر برگشت از شمال   ...
3 مرداد 1391

کنجکاوی های آقا مانی

دیروز مشغول پخت و پز بودم مانی هم تو پذیرایی مشغول اسباب بازی هاش مدام صداش می زدم و اونم با اوم ما گفتن جوابمو می داد تا اینکه برای چند ثانیه غافل شدم ازش با شنیدن صدای آیفون مانی هم ساکت شد بابایی مانی اومده بود خونه یهو دیدم مانی نیست نه تو اتاقا نه تو پذیرایی و نه آشپز خونه! صداشم می زدم هیچی نمی گفت خیلی ترسیده بودم هراسون اینور و اونور رو نگاه می کردم و قلبم تند تند میزد نفسم بند اومده بود آخه هیچ جای خونه نبود.... تا اینکه دیدم یه چیزی زیر جلو مبلی که بین مبلا و گوشه دیوار گذاشته بودیم تکون می خوره بله آقا مانی بود که برا کنجکاوی رفته بود اون زیر و مامانش رو نصف جون کرد   واقعا بچه بزرگ کردن خیلی سخته,قدیمی ها با اون ...
3 مرداد 1391